5-من و میثم


خودم هم درک نمی کنم....

 وقتی میثم خارج شد،من عذاب وژدان گرفتم.نمیدونستم چطوری بگم برگرده.

یادم اومد میثم و آرتا خیلی به هم نزدیکن.

از آرتا پرسیدم که شماره میثمو داره یا نه و اون گفت داره.منم گفتم بگو برگرده وگرنه میرم.

آرتا هم به میثم اس داد و میثم اومد.یه چند بار تو چت خصوصی بهم گفت عشقم.

منم جوگیر شدم بهش گفتم عاشقت شدم.اونم ایمیلمو گرفت و چت های تقریبا سکسی من و میثم شروع شد.

آرتا وقتی فهمید من عاشق میثم شدم،حسابی جوش آورد.ولی اون موقع آرتا واسم بی ارزش بود.

میثم بیست سالش بود ولی هم بچه داشت،هم سیگار می کشید،هم تند تند مست میکرد.

یه بار که حالش خراب بود،پسردائیش با من چت کرد و همه ی رازهای میثم رو واسم گفت.

روز بعدش،میثم گفت که سنمو یادش رفته و دوباره سنمو پرسید.منم گفتم.

میثم وقتی یادش اومد من چند سالمه،شروع کرد به نصیحت کردن...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:53 توسط Ani| |


Power By: LoxBlog.Com